مهدی جان چشم به راهیم بیا
…و بخوان به نوای امَّن یُجیب، سرود آمدنت را…
آمدنت تمام غنچه های ناشکفته ی عالم را شکوفا میکند.
گل نرجس!
بیا که نرگسهای عالم، چشم به راه آمدنت هستند.
بیا که چون ترنّم ابرهای نوبهار، وصف تو،
دلهای گداخته را غرق در خنکای اشتیاق کرده است.
گویی شمیمی است از بهشت.
جوانه هایی بر لبان باد صبا رسته است که هنوز غنچه نکرده،
طراوت گلبرگ هایش را استشمام میکنم.
میدانی چرا؟ گلها و ریحانه ای پهن دشتِ انتظار،
این بار عطری شگفت می افشانند؟
آنها خرقه از خاکی ستانیده اند که تو در آن خرامیده ای.
بدان که این بار ترانه ای نمی سرایم که به هر بیت آن،
جمال یار تمنّا کنم و وصال دیّار!
روایت من عطش ذرّه ذرّه ی هستی است…
روایت من شِکوِه نیست،
اما تو را به خدا!
بگو چه شراره ای است در این شیدایی حزن انگیز،
که نه فرارش میسر است و نه قرار در حصارش؟
چه شراره ای است چنین جانسوز؟
عقده ی دل است که به دست تو باز میشود…
تمام کرانه های غریب گواهند،
هر بار که مغربی سر رسید،
آفتاب شفق بارش به امید طلوع تو غروب کرد.
و
تو می آیی، نزدیک است ولی دور می پندارندش.
بیابیا و بشتاب بر التیام زخم های بی شمار که در دل داری،
و بخوان به نوای امَّن یُجیب، سرود آمدنت را.
من نیز دعا خواهم کرد،
دعا خواهم کرد،
براى تعجیل فرج بسیار دعا كنید، زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست.
اللهم عجل لولیک الفرج